نویسنده: علی باقریفر
یکم: رخدادها و گزارشها
الإرشاد: ... سپس به تاراج كردن وسایل امام حسین(ع) روى آوردند. اسحاق بن حَیوه حَضْرَمى، پیراهن امام(ع) و اَبجَر بن كعب، شلوار ایشان و اَخنَس بن مَرثَد، عمامه ایشان و مردى از بنى دارِم، شمشیر ایشان را به تاراج برد. اثاث و شتران و وسایل سفر امام(ع) و حتّى زیورآلات زنان ایشان را نیز غارت كردند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 7، ص 297، ح 2000)
المنتظم: وسایل او (حسین(ع)) را به تاراج بردند. قیس بن اشعث، عمامه او را و دیگرى شمشیرش را و آن یكى، كفشها و این یكى، شلوارش را برداشت و سپس اموال او را به تاراج بردند. عمر بن سعد گفت: هركس كه چیزى برداشته، برگردانَد؛ امّا هیچكدام، چیزى برنگرداندند. (همان، ص 303، ح 2005)
یادآوری: چنانکه قرائن موجود در خبرهای بالا نشان میدهد تاراج وسایل امام حسین(ع) محدود به آنچه همراه امام در میدان کارزار بوده نیست و شامل وسایل امام در خیمهها نیز میشود؛ تاراج شمشیر و زره و کلاهخود از مایملک شهید در محل شهادت معقول است، اما بردن پیراهن و شلوار و عمامه و قطیفه از کسی که دهها ضربت شمشیر و نیزه بر بدن او وارد شده منطقی به نظر نمیرسد، مگر آنکه منظور غارت لباسها از درون خیمه باشد. دستور ابنسعد مبنی بربازگرداندن این اموال به جای خود نیز مؤیّد این برداشت است. البته بیرون آوردن لباسهای سرور و سالار شهیدان به قصد اهانت به آن حضرت، موضوع دیگری است که میتواند اتفاق افتاده باشد.
تاریخ الطبرى ـ به نقل از ابو مخنف، از امام صادق(ع)ـ : مردم به سوى سُرخاب و جامههاى گرانبها و شتران رفتند و آنها را تاراج كردند. مردم به سوى حسین(ع) و اثاث و وسایل كاروان، هجوم آوردند و حتّى براى گرفتن لباس روى زنان نیز، با آنها درگیر مىشدند و چون چیره مىشدند، آن را مىبردند. (همان، ص 311، ح 2014)
الأخبار الطوال: سپس مردم به سوى [عطر و] سرخابى كه [حسین(ع)] از كاروان تجارى[ـِ یمن] گرفته بود و نیز به سوى آنچه در خیمهها بود، رفتند و آنها را به تاراج بردند. (همان، ص 311، ح 2016)
الأمالى، صدوق ـ به نقل از فاطمه، دختر امام حسین(ع)ـ : اوباش، به خیمه ما وارد شدند. من كه دخترى خردسال بودم، دو خلخال طلا بر پاهایم داشتم. مردى خلخالها را از پاهایم بیرون مىكشید و مىگریست.
گفتم: چرا مىگریى، اى دشمن خدا؟
گفت: چگونه نگِریم، درحالىكه زیور دختر پیامبر خدا را برمىدارم؟!
گفتم: [خُب،] برندار!
گفت: مىترسم كسى جز من بیاید و آن را بردارد!
آنان آنچه را هم كه در خیمههاى بر پا شده، به چشم مىخورْد ، به تاراج بردند و حتّى روپوشهایى را كه خود را با آنها پوشانده بودیم، از رویمان كشیدند و بردند. (همان، ص 313، ح 2019)
المناقب، ابن شهرآشوب: شمر، متوجّه خیمهها شد و آنچه را یافتند، تاراج كردند و حتّى گوش امّكلثوم براى [بردنِ] گوشوارهاى، پاره شد. (همان، ص 317، ح 2024)
الملهوف: مردم در تاراج خیمههاى خاندان پیامبر(ص) و نور چشم زهراى بتول، بر هم پیشى جستند، تا آنجا كه روپوش زنان را نیز از رویشان كشیدند. دختران پیامبر خدا(ص) و زنان امام حسین(ع) از خیمهها بیرون آمدند و با هم به گریه و زارى پرداختند و در فراق حامیان و دوستدارانشان، ناله سر دادند.
حُمَید بن مسلم گفته است: دیدم كه زنى از بنى بكر بن وائل، همراه همسرش، میان یاران عمر بن سعد بود و هنگامى كه دید مردم به زنان حسین(ع) در خیمههایشان هجوم بردهاند و اموال آنان را برمىدارند، او نیز شمشیرى گرفت و به سوى خیمهها آمد و گفت : «اى خاندان بكر بن وائل! آیا اموال دختران پیامبر خدا تاراج مىشود [و شما كارى نمىكنید]؟! حكومت، جز از آنِ خدا نیست. براى خونخواهى پیامبر خدا [به پا خیزید]!»؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جایگاهش بازگرداند. (همان، ص 315، ح 2021)
المنتظم: [عمر بن سعد] به كشتن على بن الحسین(ع) فرمان داد؛ امّا زینب، خود را بر او انداخت و گفت: به خدا سوگند، او كشته نمىشود تا من كشته شوم!
عمر، دلش به حال زینب سوخت و از على بن الحسین(ع) دست كشید. (همان، ص 317، ح 2027)
تاریخ الطبرى ـ به نقل از حمید بن مسلمـ : به على بن الحسین، علىِ كوچكتر [از علىاكبر] رسیدم. او بیمار بود و در بستر افتاده بود. شمر بن ذى الجوشن، با پیادگانِ همراهش رسید. آنان گفتند: آیا این را نكشیم؟
من گفتم: سبحان اللّه! كودكان را بكشیم؟! این، یك بچّه است.
پیوسته این، كارم بود و هركس را كه مىآمد، از او دور مىكردم، تا آن كه عمر بن سعد آمد و گفت : هیچكس وارد خیمه این زنان نشود. كسى به این جوان بیمار نیز كارى نداشته باشد. هركس كه چیزى از وسایل اینان برداشته، به ایشان برگرداند.
امّا به خدا سوگند، كسى چیزى برنگرداند.
على بن الحسین(ع) به من فرمود: «خیر ببینى، كه ـ به خدا سوگند ـ خداوند، شر را با سخن تو، از من دور ساخت!». (همان، ص 317، ح 2025)
الإرشاد ـ به نقل از حمید بن مسلمـ : ... عمر بن سعد، گروهى از اطرافیانش را بر خیمه و خرگاه زنان و نیز نزد علىبنالحسین(ع) گماشت و گفت: مراقبشان باشید تا كسى از آنان بیرون نرود؛ ولى با آنها بدرفتارى نكنید. (همان، ص319،ح2026)
ملاحظه: به نظر میرسد گزارش المنتظم مبنی بر فرمان عمر سعد به کشتن علی بن الحسین دقیق نباشد. احتمالاً گزارش دقیقتر همان است که از تاریخ طبری به نقل حُمید بن مسلم آمد.
مثیر الأحزان: دخترانِ سَرور پیامبران و نور چشم زهرا، سرْبرهنه، نوحهخوان و نالهزنان، بیرون آمدند. آنان بر جوانان و پیرانِ از دست رفته، گریه و زارى مىكردند و از خیمههاى در حالِ سوختن، مىگریختند. آنان آنگونه بودند كه شاعر مىگوید:
یتیمان را مىبینى كه ناله و فریاد سر مىدهند / و از فقدان بهترین پیشوا، خاك بر سر مىریزند
و بانوان پردهنشین، سرْبرهنه ایستادهاند / و بر گیسوان آویخته یتیمان، دست مىكشند
زنان را شوهر و فرزندْ از دست داده، مىبینى / كه بر پاكان و دلیران مىگریند (همان، ص 321، ح 2030)
4/1. رؤیاى اُمّ سلمه
الأمالى، مفید ـ به نقل از غیاث بن ابراهیم، از امام صادق(ع)ـ: روزى امّ سلمه، گریان از خواب برخاست و چون دلیل گریهاش را پرسیدند، گفت: پسرم حسین، دیشب كشته شد؛ زیرا من پیامبر(ص) را پس از رحلتش تا كنون، در خواب ندیده بودم؛ امّا دیشب ایشان را رنگْ پریده و غمگین دیدم و پرسیدم: اى پیامبر خدا! چرا تو را اینگونه مىبینم؟ پیامبر(ص) فرمود: «من، همه شب را براى حسین و یارانش، قبر مىكندم». (همان، ص 331، ح 2037)
4/2. رؤیای ابنعباس
المناقب، ابن شهرآشوب: در خبر است كه پس از شهادت امام حسین(ع)، ابنعبّاس در خواب، پیامبر(ص) را غبارآلوده و پابرهنه دید كه با چشمهاى گریان، دامن به كمر بسته و این آیه را مىخواند: «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یعْمَلُ الظَّالِمُونَ» (ابراهیم/42) ایشان فرمود: «من به كربلا رفتم و خون حسین را از زمین برداشتم. اكنون در دامان من است و مىروم تا پیشِ روى خدایم، با آنها (ستمكاران) طرح دعوا كنم». (همان، ص 347، ح 2050)
4/3. برخاستن غبار سیاه
الملهوف ـ در یادكرد آنچه به هنگام شهادت امام حسین(ع) پدید آمدـ : در همان وقت، غبارى سخت سیاه و تاریك، به آسمان برخاست كه با وزش باد سرخ، همراه بود و هیچچیز كوچك و بزرگى ، در آن دیده نمىشد، تا آنجا كه مردم گمان كردند عذاب بر آنها فرود آمده است. مدّتى این چنین بود و سپس هوا باز شد. (همان، ص 349، ح 2054)
4/4. سرخ شدن آسمان
كامل الزیارات ـ به نقل از ابو بصیر ، از امام صادق(ع)ـ: آسمان و زمین، بر شهادت حسین(ع) گریستند و سرخ شدند. این دو، بر كس دیگرى جز یحیى بن زكریا و حسین بن على(ع)، نگریستهاند. (همان، ص 351، ح 2057)
التبیان فى تفسیر القرآن ـ به نقل از سُدّىـ : هنگامى كه امام حسین(ع) كشته شد، آسمان بر او گریست و گریه آن، سرخىِ دو سوى آن (مشرق و مغرب) است. (همان، ص 353، ح 2063)
الأمالى، صدوق ـ به نقل از فاطمه دختر امام على(ع)ـ : مردم، خورشید را بر دیوارها سرخِ سرخ، مانند مَلحفههاى زعفرانى رنگ، مىدیدند تا هنگامى كه على بن الحسین(ع) با زنان بیرون رفت و سر امام حسین(ع) را به كربلا بازگرداندند. (همان، ص 359، ح 2073)
4/5. گریستن آسمان و زمین
تفسیر القمّى ـ به نقل از فُضیل همْدانى، از پدرشـ : مردى كه دشمن خدا و پیامبر خدا بود، به امیرمؤمنان(ع) برخورد و ایشان این آیه را خواند: «فَمَا بَكَتْ عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِینَ» (دخان/29)؛ «آسمان و زمین، بر آنها گریه نكردند و بِدانها مهلت داده نشد».
سپس كه حسین بن على(ع) از كنار ایشان گذشت، فرمود: «اما این، كسى است كه آسمان و زمین، بر او خواهند گریست».
نیز فرمود: «آسمان و زمین جز بر یحیى بن زكریا و حسین بن على، نَگِریستند». (همان، ص 364و365، ح 2088)
4/6. نداى فرشته
الكافى ـ به نقل از رَزین، از امام صادق(ع)ـ : هنگامى كه حسین به على(ع) را با شمشیر زدند و سرنگون شد و قاتل، بریدن سرش را آغاز كرد، مُنادى اى از دل عرش، ندا داد: اى امّت سرگردانى كه پس از پیامبرتان گمراه شدید! خداوند، شما را به [درك] عید قربان و عید فطر، موفّق ندارد!
به خدا سوگند، آنان، نه توفیق یافتند و نه توفیق خواهند یافت [كه عیدى را درك كنند]، تا آنگاه كه انتقام خون حسین(ع) گرفته شود. (همان، ص 395، ح 2118)
4/7. و این چند نشانه دیگر
مصباح الزائر ـ در «زیارت ناحیه مقدّسه»ـ : با سقوط تو، اسلام ، سقوط كرد و احكام و قوانین خداوند، معطّل ماندند و روزها تیره شدند، و خورشید گرفت و ماه، تاریك گشت و ابر و باران نیامدند و عرش و آسمان، به لرزه در آمدند و زمین و صحرا جمع شدند [و لرزیدند]. (همان، ص 419، ح 2138)
تاریخ الطبرى ـ به نقل از حمید بن مسلمـ : ساكنان غاضریه از قبیله بنىاسد، حسین(ع) و یارانش را یك روز پس از شهادتشان به خاك سپردند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 7، ص 429، ح 2144)
الملهوف: هنگامى كه ابنسعد از كربلا فاصله گرفت، گروهى از بنىاسد بیرون آمدند و بر آن پیكرهاى پاك خونآلود، نماز خواندند و آنها را در همین جایى كه اكنون هستند، به خاك سپردند. (همان، ح 2147)
الإرشاد: هنگامى كه ابنسعد كوچ كرد و رفت، گروهى از بنىاسد ـ كه در غاضریه فرود آمده بودندـ به سوى حسین(ع) و یارانش ـ كه رحمت خدا بر ایشان باد ـ رفتند و بر آنان نماز خواندند و حسین(ع) را در همین جایى كه اكنون هست، به خاك سپردند و پسرش على اصغر را نزد پاهایش دفن كردند و براى شهیدان خاندان و یارانش كه گرد او بر زمین افتاده بودند، گودالى نزدیك پاهاى حسین(ع) كندند و آنان را گرد آوردند و همه آنان را با هم دفن كردند. عبّاس بن على را نیز در همانجا كه شهید شد، در راه غاضریه و همین جایى كه اكنون قبر اوست، به خاك سپردند. (همان، ص 433، ح 2153)
6/1. بُرده شدن سرها بهوسیله قبیله قاتل
تاریخ الطبرى ـ به نقل از ابو مخنف ـ : هنگامى كه حسین بن على(ع) كشته شد، سرهاى كسانى را كه از اهلبیت و پیروان و یاران او شهید شده بودند، نزد عبیداللّه بن زیاد آوردند.
[قبیله] كِنده، سیزده سر آوردند كه رئیس آنها، قیس بن اشعث بود. [قبیله] هوازِن، بیست سر آوردند كه شمر بن ذىالجوشن، رئیس آنها بود. [قبیله] تمیم، هفده سر و بنىاسد، شش سر و مَذحِج، هفت سر و بقیه لشكر، هفت سر آوردند كه هفتاد سر مىشود. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 8، ص 11، ح 2158)
6/2. سر امام(ع) در خانه خولی
تاریخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ : طولى نكشید كه حسین(ع) كشته شد و سرش را همان روز با خولى بن یزید و حُمَید بن مسلم اَزدى به سوى عبیداللّه بن زیاد فرستادند. خولى، آن را آورد و خواست به كاخ برود كه درِ آن را بسته دید. به خانهاش رفت و سر را زیر تَشتى در خانهشان گذاشت ... آنگاه داخل خانه شد و به بسترش رفت. زن خولی میگوید: به او گفتم: چه خبر؟ چه نزد خود دارى؟
گفت: ثروت روزگار را آوردهام. این، سر حسین است كه همراه تو در خانه است!
گفتم : واى بر تو! مردم، طلا و نقره مىآورند و تو سر فرزند پیامبر خدا را مىآورى؟! نه ـ به خدا سوگندـ سر من و سر تو در یك اتاق، گرد هم نمىآید.
از بسترم برخاستم و به بخش دیگر خانه رفتم ... نشستم و نگریستم. به خدا سوگند، پیوسته به ستون نورى كه از آسمان تا تَشت مىدرخشید ، نگاه مىكردم و پرندگانى سپید را گرداگرد آن، بالزنان دیدم. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 8، ص 7، ح 2155)
6/3. سر امام(ع) در مجلس ابنزیاد
الأمالى، صدوق ـ به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق، از پدرش، از جدّش امام زینالعابدین(ع)- : سِنان ـ كه خدا لعنتش كندـ آمد، تا این كه سرِ حسین بن على(ع) را به مجلس عبیداللّه بن زیاد ـ كه خدا لعنتش كندـ وارد كرد، درحالىكه چنین مىگفت:
ركاب مرا پر از سیم و زر كن / كه من، سلطان عالىجاه را كشتم
آن كه پدر و مادرش، بهترینِ مردم بودند / و خود نیز به هنگام یادكرد نسبها، بهترینِ مردم بود
عبیداللّه بن زیاد به او گفت: واى بر تو! اگر مىدانستى كه پدر و مادرش، بهترینِ مردم هستند، چرا او را كشتى؟
آن گاه فرمان داد گردنش را بزنند و خداوند، روحش را زودتر به آتش بُرد. (همان، ص 19، ح 2174)
تاریخ الطبرى ـ به نقل از سعد بن عبیدهـ : سر حسین(ع) را براى ابن زیاد آوردند و پیش رویش نهادند. او با سر چوب دستىاش، بر آن مىنواخت و مىگفت: ریش اباعبداللّه، جوگندمى شده است. (همان، ص 23، ح 2178)
الطبقات الكبرى (الطبقه الخامسه من الصحابه): هنگامى كه سرها را جلوى عبیداللّه بن زیاد نهادند، با چوب دستىِ همراهش، بر دهان حسین(ع) مىزد و مىگفت:
سر مردانى را مىشكافند كه در نزد ما عزیزند / ولى آنان نافرمانترین و ستمكارترین بودند
زید بن ارقم به او گفت: كاش این چوب دستى را دور مىكردى؛ چراكه پیامبر خدا، دهانش را بر جایگاه این چوب دستى مىنهاد! (همان، ص 25، ح 2181)
6/4. گرداندن سرهای شهدا در کوفه
تذكره الخواصّ: ابن زیاد، همه سرها را در كوفه بر چوب نهاد. سرها افزون بر هفتاد عدد بودند و در اسلام، آنها نخستین سرها پس از سر مسلم بن عقیل بودند كه در كوفه نصب شدند. (همان، ص 27، ح 2185)
6/5. فرستادن سرهای شهدا به سوی یزید
تذكره الخواصّ: ابن زیاد، سرها را روز دوم، پایین آورد و آنها را با اسیران، به شام، نزد یزید بن معاویه فرستاد. (همان، ص 29، ح 2189)
مقتل الحسین(ع)، خوارزمى ـ به نقل از عِكرِمه بن خالدـ : سر حسین(ع) را براى یزید بن معاویه در دمشق آوردند و نصب كردند. یزید گفت: نعمان بن بشیر را برایم بیاورید.
هنگامى كه نعمان آمد، یزید گفت: آنچه را عبیداللّه بن زیاد كرده است، چگونه دیدى؟
نعمان گفت: جنگ، دست به دست مىشود.
یزید گفت: ستایش، خدایى را كه او را كشت!
نعمان گفت: امیرمؤمنان، كشتن حسین را دوست نداشت. و مقصودش [از امیرمؤمنان]، معاویه بود.
یزید گفت: این، پیش از شورش او بود و اگر بر معاویه مىشورید، به خدا سوگند، او نیز اگر مىتوانست، وى را مىكشت. (همان، ص 31، ح 2193)
6/6. سر امام(ع) در مجلس یزید
الملهوف ـ از امام زین العابدین(ع)ـ : هنگامى كه سر حسین(ع) را براى یزید ـ كه خدا لعنتش كندـ آوردند، مجلسهاى شراب مىآراست و سر حسین(ع) را مىآورد و جلوى خود مىنهاد و با حضور آن، شراب مىنوشید. (همان، ص 33، ح 2194)
الطبقات الكبرى (الطبقه الخامسه من الصحابه) ـ به نقل از یزید بن ابى زیادـ : هنگامى كه سر حسین بن على(ع) را براى یزید آوردند، با سرِ چوب دستىاش به دندان حسین(ع) مىزد و مىگفت: گمان نمىكردم كه اباعبداللّه به این سن رسیده باشد! موى [سپیدِ] سر ایشان، از محاسنش كاملاً متمایز بود؛ زیرا محاسن خود را سیاهرنگ كرده بود. (همان، ح 2195)
6/7. فرستاده شدن سر امام(ع) برای همسران یزید
أنساب الأشراف: یزید، سر حسین(ع) را براى زنانش فرستاد و عاتكه دخترش ـ كه بعدها، مادر یزید بن عبدالملك شدـ آن را گرفت و شست و روغن مالید و خوش بویش كرد.
یزید به او گفت: این، چه كارى است؟
گفت: سر پسرعمویم را آشفته و پریشان برایم فرستادى. آن را مرتّب و خوشبو كردم. (همان، ص 39، ح 2203)
6/8. آویختن سر امام(ع) در دمشق و چرخاندن آن در شهرها
مقتل الحسین(ع)، خوارزمى ـ به نقل از ابو مخنف و جز اوـ : یزید، فرمان داد كه سر شریفِ حسین(ع) را بر درِ خانهاش بیاویزند. (همان، ص 43، ح 2207)
شرح الأخبار: یزید ملعون، فرمان داد كه سر حسین(ع) را در شهرهاى شام و جز آن بچرخانند. (همان، ح 2210)
6/9. محل دفن سر مقدس سیدالشهدا(ع)
گزارشهاى مربوط به محلّ دفن سر مقدّس سیدالشهدا(ع)، به پنج دسته تقسیم مىشوند:
دسته اوّل، دلالت دارد كه سر امام(ع) در كنار قبر پدرش امیرمؤمنان(ع) دفن شده است. بیشتر منابع معتبر روایى (مانند: الكافى، تهذیب الأحكام وكامل الزیارات)، در این دسته قرار دارند.
دسته دوم، گزارشهایى كه میگوید سر سیدالشهدا(ع) به كربلا برگردانده و به جسد ایشان، ملحق شده است. حدیثى از اهلبیت(ع) كه بر این معنا دلالت داشته باشد، در دست نیست.
دسته سوم، گزارشهایى كه دلالت دارند كه سر مقدّس سیدالشهدا(ع) در دمشق، دفن شده است.
دسته چهارم، گزارشهایى كه دلالت دارند كه سر مقدّس امام(ع) در مدینه و در قبرستان بقیع، دفن شده است.
دسته پنجم، گزارشهایى كه از دفن سر امام(ع) در مصر (قاهره) حكایت دارند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 8، ص 80-82)
6/10. مَدفن سرهاى دیگر شهیدان كربلا
گزارشهاى مشهور، حاكى از آن است كه علاوه بر سر مطهّر امام حسین(ع)، سر سایر شهداى كربلا نیز از كوفه به شام، فرستاده شده است؛ اما درباره مكان دفن آنها، گزارش معتبرى وجود ندارد.
مرحوم سید محسن امین در أعیان الشیعه مىگوید: بعد از سال 1321 هجرى قمرى، در آرامگاه مشهور به «باب الصغیر» در دمشق، مقبرهاى را دیدم كه بر سر درِ آن، سنگى نصب بود و روى آن، این نوشته بود: «اینجا محلّ دفن سرهاى عباس بن على و على اكبر بن حسین و حبیب بن مُظاهر است». پس از دو سال، این مقبره خراب و بازسازى شد و آن سنگ، برداشته شد و در داخل مقبره ضریحى ساختند و نامهاى بسیارى از شهیدان كربلا را بر آن نوشتند؛ اما حقیقت، این است كه آن مقبره، برحسب آنچه بر سر درِ آن بود، منسوب به آن سه سر شریف است و به گمان قوى، انتسابش به آن سرهاى شریف نیز صحیح است؛ چراكه سرهاى شهیدان، پس از حمل شدن به دمشق و گردانده شدن در شهر و برآورده شدن هدف یزید (دایر بر پیروزى و زهر چشم گرفتن از مردم و خنك شدن دلش)، به ناچار بایستى در یكى از گورستانهاى شهر، دفن مىشدند كه از میان آنها، این سه سر، در آرامگاه باب الصغیر، مدفون شدهاند و جاى دفنشان حفظ شده است، و البته حقیقت را خدا مىداند.
دلیل روایى یا تاریخى قاطع و روشنى بر این انتساب، وجود ندارد. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 8، ص 82-83)
دوم: نکتهها و تحلیل